معنی فارسی imputatively

B2

به‌طور قابل انتساب، به نحوی که می‌توان به چیز خاصی نسبت داده شود.

In a manner that suggests attribution or responsibility.

example
معنی(example):

به‌طور قابل انتساب، اقدامات او به شکست تیم منجر شد.

مثال:

Imputatively, his actions led to the team's failure.

معنی(example):

آنها به‌طور قابل انتساب مسئول سقوط پروژه بودند.

مثال:

They were imputatively responsible for the project's downfall.

معنی فارسی کلمه imputatively

: معنی imputatively به فارسی

به‌طور قابل انتساب، به نحوی که می‌توان به چیز خاصی نسبت داده شود.