معنی فارسی inbeings
B1موجودات یا اشیاء در حال وجود، معمولاً در بحثهای فلسفی یا اجتماعی استفاده میشود.
Entities or beings that exist, often discussed in philosophical contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
تحقیق بر روی تعاملات موجودات مختلف متمرکز بود.
مثال:
The study focused on the interactions of different inbeings.
معنی(example):
فیلسوفان معمولاً درباره جوهر موجودات مختلف صحبت میکنند.
مثال:
Philosophers often discuss the essence of various inbeings.
معنی فارسی کلمه inbeings
:
موجودات یا اشیاء در حال وجود، معمولاً در بحثهای فلسفی یا اجتماعی استفاده میشود.