معنی فارسی inconditionate

B1

حمایت یا محبت بدون هیچ شرطی و قید و شرطی.

Unconditional; not subject to any conditions.

example
معنی(example):

حمایت بی قید و شرط از سوی دوستانش در زمان‌های سخت به او کمک کرد.

مثال:

The inconditionate support from friends helped her through the tough times.

معنی(example):

عشق بی قید و شرط او در تمام اعمالش مشخص بود.

مثال:

His inconditionate love was evident in all his actions.

معنی فارسی کلمه inconditionate

: معنی inconditionate به فارسی

حمایت یا محبت بدون هیچ شرطی و قید و شرطی.