معنی فارسی inconditioned

B1

پاسخی که به طور طبیعی از موجود زنده صادر می‌شود و به آموزش نیاز ندارد.

Not conditioned; referring to natural responses or behaviors.

example
معنی(example):

این سگ بدون قید و شرط به صاحب خود اطاعت می‌کند.

مثال:

The dog is inconditioned to obey its owner.

معنی(example):

پاسخ‌های بدون قید و شرط به طور طبیعی و بدون یادگیری اتفاق می‌افتند.

مثال:

Inconditioned responses occur naturally without learning.

معنی فارسی کلمه inconditioned

: معنی inconditioned به فارسی

پاسخی که به طور طبیعی از موجود زنده صادر می‌شود و به آموزش نیاز ندارد.