معنی فارسی incongenial
B2ناهمخوان، اشاره به محیط یا شرایطی که مناسب نیست.
Not suitable or agreeable in nature.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آب و هوا در این منطقه برای بیشتر گیاهان ناهمخوان بود.
مثال:
The climate in the region was incongenial for most plants.
معنی(example):
رفتار نامناسب او موجب شد که نتواند دوستان خوبی پیدا کند.
مثال:
His incongenial attitude made it hard for him to make friends.
معنی فارسی کلمه incongenial
:
ناهمخوان، اشاره به محیط یا شرایطی که مناسب نیست.