معنی فارسی inconspicuousness
B1حالت یا ویژگی جذب نکردن توجه یا دیده نشدن.
The quality of being unnoticeable or not attracting attention.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم توجهپذیری لباس او آن را برای این رویداد مناسب کرده بود.
مثال:
The inconspicuousness of her outfit made it perfect for the event.
معنی(example):
عدم توجهپذیری او به او اجازه داد بیآنکه دیده شود، نظارهگر باشد.
مثال:
His inconspicuousness allowed him to observe without being noticed.
معنی فارسی کلمه inconspicuousness
:
حالت یا ویژگی جذب نکردن توجه یا دیده نشدن.