معنی فارسی incoronate
B2تاجگذاری، فرآیند قرار دادن تاج بر سر یک پادشاه یا ملکه به عنوان نشانهای از سلطنت.
To formally crown someone as a monarch.
- VERB
example
معنی(example):
سلطان در طول مراسم جانشین خود را تاجگذاری خواهد کرد.
مثال:
The king will incoronate his successor during the ceremony.
معنی(example):
آنها برنامهریزی کردهاند تا ملکه جدید را ماه آینده تاجگذاری کنند.
مثال:
They plan to incoronate the new queen next month.
معنی فارسی کلمه incoronate
:
تاجگذاری، فرآیند قرار دادن تاج بر سر یک پادشاه یا ملکه به عنوان نشانهای از سلطنت.