معنی فارسی incrustive
B1درخشان، نوعی لایه یا مواد که روی یک سطح دیگر انباشته میشود.
Pertaining to or having the nature of incrustation; forming a crust.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لایهی درخشان روی سنگ بسیار تزئینی بود.
مثال:
The incrustive layer on the rock was very decorative.
معنی(example):
رشد درخشان روی صدف زیبایی آن را افزود.
مثال:
The incrustive growth on the shell added to its beauty.
معنی فارسی کلمه incrustive
:
درخشان، نوعی لایه یا مواد که روی یک سطح دیگر انباشته میشود.