معنی فارسی incubational

B1

مربوط به فرایند نگهداری تخم‌ها برای جوجه‌کشی.

Relating to the period or conditions during which eggs are incubated.

example
معنی(example):

دوره‌ی جوجه‌کشی برای این تخم‌ها چندین هفته طول می‌کشد.

مثال:

The incubational period for these eggs lasts several weeks.

معنی(example):

شرایط مناسب در طول مرحله‌ی جوجه‌کشی بسیار مهم است.

مثال:

Proper conditions are important during the incubational phase.

معنی فارسی کلمه incubational

:

مربوط به فرایند نگهداری تخم‌ها برای جوجه‌کشی.