معنی فارسی incultivated

B1

زمین‌هایی که کارهای کشاورزی یا کشت در آن‌ها انجام نگرفته است.

Land that has not been cultivated or farmed.

example
معنی(example):

زمین بی‌کشت پر از علف‌های هرز بود.

مثال:

The incultivated land was covered with weeds.

معنی(example):

بسیاری از افراد مناطق بی‌کشت را برای پیاده‌روی ترجیح می‌دهند زیرا طبیعی‌تر هستند.

مثال:

Many prefer incultivated areas for hiking as they are more natural.

معنی فارسی کلمه incultivated

: معنی incultivated به فارسی

زمین‌هایی که کارهای کشاورزی یا کشت در آن‌ها انجام نگرفته است.