معنی فارسی indistinguishably

C1

به طوری که نتوان آنها را از هم تشخیص داد؛ به گونه‌ای که تفاوتی بین آنها وجود نداشته باشد.

In a manner that cannot be distinguished; indistinctly.

example
معنی(example):

دو تابلو به طرز غیرقابل تشخیصی شبیه به هم به نظر می‌رسند.

مثال:

The two paintings look indistinguishably similar.

معنی(example):

به دلیل صدای بلند اطرافشان، آنها به طرز غیرقابل تشخیصی صحبت کردند.

مثال:

They spoke indistinguishably due to the loud noise around them.

معنی فارسی کلمه indistinguishably

:

به طوری که نتوان آنها را از هم تشخیص داد؛ به گونه‌ای که تفاوتی بین آنها وجود نداشته باشد.