معنی فارسی indulgenced
B1لذت برده شده، به معنای قرار دادن خود در موقعیت لذت.
Having been indulged; characterized by indulgence.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از اینکه خود را به یک روز در گاراژ ماشین پر از لذت بردن سپری کرد، احساس لذت کرد.
مثال:
He felt indulgenced after treating himself to a spa day.
معنی(example):
سبک زندگی پر از لذت ثروتمندان معمولاً در رسانهها به تصویر کشیده میشود.
مثال:
The indulgenced lifestyle of the rich is often highlighted in media.
معنی فارسی کلمه indulgenced
:لذت برده شده، به معنای قرار دادن خود در موقعیت لذت.