معنی فارسی infiltrator

B2

نفوذگر، فردی که به طور پنهانی وارد منطقه‌ای می‌شود برای جلب اطلاعات یا انجام مأموریتی.

A person who infiltrates a group or area, especially for spying or gathering information.

example
معنی(example):

نفوذگر فردی است که به طور پنهانی وارد مکانی می‌شود تا اطلاعات جمع آوری کند.

مثال:

An infiltrator is someone who enters a place secretly to gather information.

معنی(example):

مامور به عنوان نفوذگر عمل کرد تا مأموریت را کامل کند.

مثال:

The agent acted as an infiltrator to complete the mission.

معنی فارسی کلمه infiltrator

: معنی infiltrator به فارسی

نفوذگر، فردی که به طور پنهانی وارد منطقه‌ای می‌شود برای جلب اطلاعات یا انجام مأموریتی.