معنی فارسی influenzal
B2مربوط به آنفولانزا، به نوعی ارتباط با بیماریهای ویروسی آنفولانزا دارد.
Relating to or resembling influenza or its effects.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شیوع آنفولانزا هزاران نفر را در زمستان گذشته تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The influenzal outbreak affected thousands last winter.
معنی(example):
پزشکان در مورد سویههای آنفولانزا که در جامعه در حال گسترش است، هشدار دادند.
مثال:
Doctors warned about the influenzal strains spreading in the community.
معنی فارسی کلمه influenzal
:مربوط به آنفولانزا، به نوعی ارتباط با بیماریهای ویروسی آنفولانزا دارد.