معنی فارسی inhibitable
B1قابل ممانعت، به معنای اینکه یک عمل یا واکنش میتواند با اقدامات خاصی متوقف یا محدود شود.
Capable of being inhibited or restrained.
- OTHER
example
معنی(example):
برخی رفتارها با آموزش مناسب قابل ممانعت هستند.
مثال:
Certain behaviors are inhibitable through proper training.
معنی(example):
این دارو تأثیر ممانعت کنندهای بر ویروس دارد.
مثال:
The drug has an inhibitable effect on the virus.
معنی فارسی کلمه inhibitable
:قابل ممانعت، به معنای اینکه یک عمل یا واکنش میتواند با اقدامات خاصی متوقف یا محدود شود.