معنی فارسی inhibitionist
B1ممنوع کننده، فردی که به پیگیری و حمایت از محدودیتها و کنترلها در زمینههای اجتماعی یا اخلاقی میپردازد.
Someone who advocates for inhibition or restriction of certain behaviors.
- OTHER
example
معنی(example):
او یک ممانعتکننده است و به دنبال کنترل برخی رفتارها است.
مثال:
She is an inhibitionist, advocating for control on certain behaviors.
معنی(example):
سیاستهای ممانعتکننده در میان جامعه جنجالی بودند.
مثال:
The inhibitionist policies were controversial among the community.
معنی فارسی کلمه inhibitionist
:ممنوع کننده، فردی که به پیگیری و حمایت از محدودیتها و کنترلها در زمینههای اجتماعی یا اخلاقی میپردازد.