معنی فارسی inhibiter
B1ممانعتکننده، اشاره به مادهای دارد که اثر یک فرآیند یا عمل را کاهش میدهد یا متوقف میکند.
A substance that slows down or prevents a particular reaction or process.
- OTHER
example
معنی(example):
این آنزیم به عنوان یک ممانعتکننده در این واکنش بیوشیمیایی عمل میکند.
مثال:
The enzyme acts as an inhibiter in this biochemical reaction.
معنی(example):
این دارو یک ممانعت کننده موثر در لخته شدن خون است.
مثال:
The drug is an effective inhibiter of blood clotting.
معنی فارسی کلمه inhibiter
:ممانعتکننده، اشاره به مادهای دارد که اثر یک فرآیند یا عمل را کاهش میدهد یا متوقف میکند.