معنی فارسی inopinate
B1غیرقابل تصور کردن، تغییر دادن چیزی به گونهای که دیگر قابل تصور نباشد.
To make something unimaginable or inconceivable.
- VERB
example
معنی(example):
دانشمند در پی آن بود که استدلال خود را با شواهد جدید غیرقابل تصور کند.
مثال:
The scholar sought to inopinate his argument with new evidence.
معنی(example):
او سعی کرد که ایدههای خود را غیرقابل تصور کند، اما این کار را دشوار یافت.
مثال:
He tried to inopinate his ideas but found it challenging.
معنی فارسی کلمه inopinate
:
غیرقابل تصور کردن، تغییر دادن چیزی به گونهای که دیگر قابل تصور نباشد.