معنی فارسی inopinately

B1

به صورت غیرقابل تصور، به گونه‌ای که انتظار نمی‌رود.

In an unexpected or unanticipated manner.

example
معنی(example):

او غیرقابل تصور صحبت کرد و همه را با جرأتش شگفت‌زده کرد.

مثال:

She spoke inopinately, surprising everyone with her boldness.

معنی(example):

او در جلسه به طور غیرقابل تصوری به هنجارهای موجود چالش کشید.

مثال:

He inopinately challenged the established norms during the meeting.

معنی فارسی کلمه inopinately

: معنی inopinately به فارسی

به صورت غیرقابل تصور، به گونه‌ای که انتظار نمی‌رود.