معنی فارسی inquieting

B2

ناراحت‌کننده، در مورد وضعیتی که باعث نگرانی یا اضطراب می‌شود.

Causing feelings of anxiety or uneasiness.

example
معنی(example):

صدای باد در شب بسیار ناراحت‌کننده بود.

مثال:

The sound of the wind was quite inquieting at night.

معنی(example):

افکار ناراحت‌کننده‌اش او را بیدار نگه‌داشت.

مثال:

His inquieting thoughts kept him awake.

معنی فارسی کلمه inquieting

:

ناراحت‌کننده، در مورد وضعیتی که باعث نگرانی یا اضطراب می‌شود.