معنی فارسی inquisitionist

B1

شخصی که در فرآیند بازجویی یا تحقیق معطوف به دریافت اعترافات یا اطلاعات فعالیت می‌کند.

A person involved in the act of questioning or investigating, especially in a formal context

example
معنی(example):

یک بازجویی‌کننده اغلب به عنوان فردی با اقتدار دیده می‌شد.

مثال:

An inquisitionist was often seen as a person of authority.

معنی(example):

بازجویی‌کننده بی‌رحمانه از متهم سوال می‌کرد.

مثال:

The inquisitionist questioned the accused relentlessly.

معنی فارسی کلمه inquisitionist

:

شخصی که در فرآیند بازجویی یا تحقیق معطوف به دریافت اعترافات یا اطلاعات فعالیت می‌کند.