معنی فارسی insolubility
B2خاصیت یا وضعیت چیزی که قابل حل شدن نیست.
The quality of being unable to dissolve.
- NOUN
example
معنی(example):
نامحلولی این ماده کار با آن را دشوار کرده بود.
مثال:
The insolubility of the substance made it difficult to work with.
معنی(example):
شیمیدانها اغلب نامحلولی ترکیبات مختلف را مطالعه میکنند.
مثال:
Chemists often study the insolubility of different compounds.
معنی فارسی کلمه insolubility
:
خاصیت یا وضعیت چیزی که قابل حل شدن نیست.