معنی فارسی interaxes
B1محورها یا خطهایی که در بین دو یا چند محور دیگر قرار دارند.
The axes that are between other axes.
- NOUN
example
معنی(example):
محورهای بینابینی ماشین باید به درستی تراز شوند.
مثال:
The interaxes of the machine must be aligned correctly.
معنی(example):
تنظیماتی بر روی محورهای بینمحوری برای عملکرد بهتر انجام شد.
مثال:
Adjustments were made to the interaxes for better performance.
معنی فارسی کلمه interaxes
:محورها یا خطهایی که در بین دو یا چند محور دیگر قرار دارند.