معنی فارسی intercessionary

B1

میانجی‌گر، مربوط به عمل دعا و درخواست به خدا برای دیگران.

Serving as an intermediary or a mediator, especially in prayer.

example
معنی(example):

نقش او میانجی‌گر است و به پر کردن فاصله‌ها کمک می‌کند.

مثال:

His role is intercessionary, helping to bridge gaps.

معنی(example):

تلاش‌های میانجی‌گرانه می‌تواند به بهبود روابط منجر شود.

مثال:

Intercessionary efforts can lead to improved relations.

معنی فارسی کلمه intercessionary

: معنی intercessionary به فارسی

میانجی‌گر، مربوط به عمل دعا و درخواست به خدا برای دیگران.