معنی فارسی intercision

B1

قطع یا شکاف میان اجزا که موجب ارتباط و تعامل می‌شود.

The act of cutting or separating between parts.

example
معنی(example):

قطع متقابل میان سلول‌ها اجازه برقراری ارتباط را می‌دهد.

مثال:

The intercision between cells allows for communication.

معنی(example):

او قطع متقابل بخش‌های مختلف در مدل را مورد مطالعه قرار داد.

مثال:

He studied the intercision of the various segments in the model.

معنی فارسی کلمه intercision

:

قطع یا شکاف میان اجزا که موجب ارتباط و تعامل می‌شود.