معنی فارسی intercolonially

B1

به طوری که بین دو یا چند مستعمره واقع شود.

In a manner that involves interactions between different colonies.

example
معنی(example):

تجارت به‌صورت بین‌استعماری بین مستعمرات مختلف انجام می‌شد.

مثال:

The trade was conducted intercolonially between different colonies.

معنی(example):

فرهنگ‌ها به‌صورت بین‌استعماری بر هم تأثیر گذاشتند.

مثال:

The cultures intercolonially influenced each other.

معنی فارسی کلمه intercolonially

:

به طوری که بین دو یا چند مستعمره واقع شود.