معنی فارسی interlarding
B1درهم‌آمیختن یا گنجاندن چیزی در میان لایه‌ای دیگر، به‌ویژه در غذاها یا نوشته‌ها.
To intersperse or mix different elements within a structure.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
Bloat or embellish (something) by including (often minor and extraneous) details at regular intervals.
noun
معنی(noun):
Something interlarded.
example
معنی(example):
آشپز لایه‌های گوشت را با سبزیجات درهم می‌آمیزد.
مثال:
The chef is interlarding layers of meat with vegetables.
معنی(example):
نویسنده روایت خود را با ارجاعات فرهنگی درهم می‌آمیزد.
مثال:
The author is interlarding her narrative with cultural references.
معنی فارسی کلمه interlarding
:
درهم‌آمیختن یا گنجاندن چیزی در میان لایه‌ای دیگر، به‌ویژه در غذاها یا نوشته‌ها.
