معنی فارسی intermarine
B1ناحیهای که بین دو یا چند دریای اصلی قرار دارد و اغلب حاوی تنوع زیستی زیاد است.
Referring to the regions situated between two or more seas, often noted for rich biodiversity.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ناحیههای بیندریایی از نظر تنوع زیستی غنی هستند.
مثال:
The intermarine regions are rich in biodiversity.
معنی(example):
بررسی اکوسیستمهای بیندریایی میتواند بینشهایی درباره تغییرات اقلیمی ارائه دهد.
مثال:
Studying intermarine ecosystems can provide insights into climate change.
معنی فارسی کلمه intermarine
:
ناحیهای که بین دو یا چند دریای اصلی قرار دارد و اغلب حاوی تنوع زیستی زیاد است.