معنی فارسی interminated
B1این واژه به معنای پایان یافتن یا مختومه شدن یک فرآیند یا عمل است.
To bring a process or action to an end.
- VERB
example
معنی(example):
این پروژه به دلیل کمبود بودجه پایان یافت.
مثال:
The project was interminated due to insufficient funding.
معنی(example):
بحث بیپایان همه را گیج کرد.
مثال:
The interminated discussion left everyone confused.
معنی فارسی کلمه interminated
:
این واژه به معنای پایان یافتن یا مختومه شدن یک فرآیند یا عمل است.