معنی فارسی intermination

B1

این واژه به معنی پایان یا مختومه شدن یک فرآیند است.

The act of bringing something to an end.

example
معنی(example):

پایان ناگهانی جلسه غیرمنتظره بود.

مثال:

The intermination of the meeting was unexpected.

معنی(example):

پایان همکاری آنها همه را شگفت‌زده کرد.

مثال:

The intermination of their collaboration took everyone by surprise.

معنی فارسی کلمه intermination

: معنی intermination به فارسی

این واژه به معنی پایان یا مختومه شدن یک فرآیند است.