معنی فارسی intermine
B1این واژه به معنای ترکیب یا ادغام منابع یا دادهها است.
To combine or amalgamate resources or data.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند منابع خود را برای پروژه ترکیب کنند.
مثال:
They decided to intermine their resources for the project.
معنی(example):
برای ترکیب مؤثر دادهها، از الگوریتمهای پیشرفته استفاده کردند.
مثال:
To intermine the data effectively, they used advanced algorithms.
معنی فارسی کلمه intermine
:
این واژه به معنای ترکیب یا ادغام منابع یا دادهها است.