معنی فارسی interministerial
B2مربوط به همکاری و هماهنگی بین چندین وزارتخانه.
Relating to or involving interactions among various ministries.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کمیته بین وزارتی به مسائل تغییرات اقلیمی پرداخته است.
مثال:
The interministerial committee discussed climate change issues.
معنی(example):
یک توافق بین وزارتی برای بهبود خدمات عمومی به دست آمد.
مثال:
An interministerial agreement was reached to improve public services.
معنی فارسی کلمه interministerial
:
مربوط به همکاری و هماهنگی بین چندین وزارتخانه.