معنی فارسی intermise

B1

استراحت یا توقف مختصری در یک فرآیند یا وضعیت.

To take a short break or pause.

example
معنی(example):

بازیکنان قبل از دور نهایی استراحت خواهند کرد.

مثال:

The players will intermise before the final round.

معنی(example):

ما تصمیم گرفتیم در طول سفر طولانی‌مان استراحت کنیم.

مثال:

We decided to intermise during our long journey.

معنی فارسی کلمه intermise

: معنی intermise به فارسی

استراحت یا توقف مختصری در یک فرآیند یا وضعیت.