معنی فارسی intermittor
B1قطعکننده، وسیلهای که موجب توقف و شروع مجدد جریان میشود، معمولاً در کاربردهای الکتریکی به کار میرود.
A device that interrupts or temporarily stops the flow of something, often used in electrical contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
قطع کننده نور باعث شد که نور چشمک بزند.
مثال:
The intermittor of the light fixture caused it to flicker.
معنی(example):
یک قطع کننده در برنامههای الکتریکی مختلف میتواند مفید باشد.
مثال:
An intermittor can be handy in various electrical applications.
معنی فارسی کلمه intermittor
:
قطعکننده، وسیلهای که موجب توقف و شروع مجدد جریان میشود، معمولاً در کاربردهای الکتریکی به کار میرود.