معنی فارسی intermotion
B1به حرکتهای متقابل یا تعاملات بین اشیاء یا ذرات مختلف اشاره دارد.
The movement or interaction between different entities.
- NOUN
example
معنی(example):
آنها به مطالعه حرکتهای داخلی بین ذرات پرداختند.
مثال:
They studied intermotion among the particles.
معنی(example):
درک حرکتهای داخلی میتواند به توضیح انتقال انرژیها کمک کند.
مثال:
Understanding intermotion can help explain energy transfers.
معنی فارسی کلمه intermotion
:
به حرکتهای متقابل یا تعاملات بین اشیاء یا ذرات مختلف اشاره دارد.