معنی فارسی interplacental

B2

هر چیزی که به وضعیت یا عملکرد جفت‌ها و اتصال آنها به یکدیگر اشاره دارد.

Pertaining to the structures and connections between placentas.

example
معنی(example):

ساختار بین جفتی از توسعه جنین پشتیبانی می‌کند.

مثال:

The interplacental structure supports fetal development.

معنی(example):

تحقیقات در مورد اتصالات بین جفتی جزئیات مهمی را نشان می‌دهد.

مثال:

Research on interplacental connections reveals important details.

معنی فارسی کلمه interplacental

: معنی interplacental به فارسی

هر چیزی که به وضعیت یا عملکرد جفت‌ها و اتصال آنها به یکدیگر اشاره دارد.