معنی فارسی interrelatedly
B1به گونهای یکدیگر را تحت تأثیر قرار دادن یا وابستگی متقابل داشتن.
In a manner where two or more things are connected or dependent on each other.
- ADVERB
example
معنی(example):
این دو مفهوم به طور متقابل به هم مرتبط هستند.
مثال:
The two concepts are interrelatedly connected.
معنی(example):
آنها به طور متقابل در راههای مختلف بر یکدیگر تأثیر میگذارند.
مثال:
They interrelatedly affect each other in various ways.
معنی فارسی کلمه interrelatedly
:
به گونهای یکدیگر را تحت تأثیر قرار دادن یا وابستگی متقابل داشتن.