معنی فارسی intertissued

B1

عمل یا حالت ادغام شده لایه‌های بافتی برای ایجاد یک ساختار جدید.

The past participle form indicating layers or cells that have been combined or integrated.

example
معنی(example):

سلول‌ها برای تشکیل یک ساختار منسجم ترکیب شده بودند.

مثال:

The cells were intertissued to form a cohesive structure.

معنی(example):

لایه‌های ترکیب شده در مهندسی بافت نتایج بهتری به بار می‌آورند.

مثال:

Intertissued layers yield better results in tissue engineering.

معنی فارسی کلمه intertissued

: معنی intertissued به فارسی

عمل یا حالت ادغام شده لایه‌های بافتی برای ایجاد یک ساختار جدید.