معنی فارسی interweaver
B2کسی که اجزاء مختلف را در هم میبافد یا ارتباطاتی ایجاد میکند.
A person or entity that interlaces or connects different elements.
- NOUN
example
معنی(example):
یک بافنده اتصالاتی بین جوامع مختلف ایجاد میکند.
مثال:
An interweaver creates connections between different communities.
معنی(example):
او به عنوان بافنده ایدهها در زمینهاش شناخته میشود.
مثال:
She is known as an interweaver of ideas in her field.
معنی فارسی کلمه interweaver
:
کسی که اجزاء مختلف را در هم میبافد یا ارتباطاتی ایجاد میکند.