معنی فارسی interwed

B2

به هم مرتبط یا بافته شده، به طور خاص در زمینهٔ ازدواج یا پیوند.

To be joined or linked together, especially in a matrimonial sense.

example
معنی(example):

آنها در یک مراسم زیبا به هم پیوسته‌اند.

مثال:

They were interwed in a beautiful ceremony.

معنی(example):

موها به دور داربست بافته شده بودند.

مثال:

The vines interwed around the trellis.

معنی فارسی کلمه interwed

: معنی interwed به فارسی

به هم مرتبط یا بافته شده، به طور خاص در زمینهٔ ازدواج یا پیوند.