معنی فارسی intourist

B1

مسافری که به کشورهای مختلف سفر می‌کند و تمایل دارد از فرهنگ‌ها آشنا شود.

A tourist traveling to experience different cultures.

example
معنی(example):

این گردشگر به مدت یک سال از کشوری به کشور دیگر سفر کرد.

مثال:

The intourist traveled from country to country for a year.

معنی(example):

یک گردشگر غالباً به دنبال تجربیات فرهنگی است.

مثال:

An intourist often seeks out cultural experiences.

معنی فارسی کلمه intourist

: معنی intourist به فارسی

مسافری که به کشورهای مختلف سفر می‌کند و تمایل دارد از فرهنگ‌ها آشنا شود.