معنی فارسی intramembranous

B2

شکل‌گیری استخوان در سطح غشایی، نوعی از تبدیل بافت به استخوان.

Referring to the process of bone formation that occurs directly within a layer of connective tissue.

example
معنی(example):

تحول استخوانی درون‌غشایی در حین رشد جنینی اتفاق می‌افتد.

مثال:

Intramembranous ossification occurs during fetal development.

معنی(example):

این نوع از شکل‌گیری استخوان به عنوان درون‌غشایی شناخته می‌شود.

مثال:

This type of bone formation is known as intramembranous.

معنی فارسی کلمه intramembranous

: معنی intramembranous به فارسی

شکل‌گیری استخوان در سطح غشایی، نوعی از تبدیل بافت به استخوان.