معنی فارسی intraperitoneal

B2

درون حفره شکمی؛ به ناحیه‌ای اشاره دارد که شامل اندام‌ها و مایعات شکمی است.

Inside the peritoneal cavity of the abdomen.

example
معنی(example):

پزشک واکسن را به‌صورت داخل شکمی تزریق کرد.

مثال:

The doctor administered the vaccine intraperitoneally.

معنی(example):

دیالیز داخل پری‌تنشی برای بیماران مبتلا به نارسایی کلیه انجام می‌شود.

مثال:

Intraperitoneal dialysis is performed for patients with kidney failure.

معنی فارسی کلمه intraperitoneal

:

درون حفره شکمی؛ به ناحیه‌ای اشاره دارد که شامل اندام‌ها و مایعات شکمی است.