معنی فارسی intrapsychical

B1

تعارض یا مشکلاتی که در درون ذهن فرد رخ می‌دهد.

Pertaining to the psychological processes within the mind.

example
معنی(example):

خود درون‌روانی در رفتار او مشهود بود.

مثال:

The intrapsychical conflict was evident in her behavior.

معنی(example):

او با یک معضل درون‌روانی در مورد انتخاب‌هایش دست و پنجه نرم می‌کرد.

مثال:

He struggled with an intrapsychical dilemma regarding his choices.

معنی فارسی کلمه intrapsychical

:

تعارض یا مشکلاتی که در درون ذهن فرد رخ می‌دهد.