معنی فارسی introfy

B1

عمل فکر کردن به افکار یا ایده‌ها قبل از بیان آن‌ها.

To reflect on one's thoughts or ideas before expressing them.

example
معنی(example):

او دوست دارد قبل از به اشتراک‌گذاری، به افکارش فکر کند.

مثال:

He likes to introfy his thoughts before sharing them.

معنی(example):

نویسنده تصمیم گرفت برای وضوح، به ایده‌هایش فکر کند.

مثال:

The writer decided to introfy her ideas for clarity.

معنی فارسی کلمه introfy

: معنی introfy به فارسی

عمل فکر کردن به افکار یا ایده‌ها قبل از بیان آن‌ها.