معنی فارسی intromitted

B1

عمل وارد کردن یا درگیر کردن در یک بحث را انجام داده است.

The past tense of intromit, meaning to have introduced or inserted ideas.

example
معنی(example):

او در ارائه‌اش مفاهیم جدید را به وضوح وارد کرد.

مثال:

In her presentation, she intromitted the new concepts clearly.

معنی(example):

او قبل از تصمیم نهایی افکارش را وارد کرد.

مثال:

He intromitted his thoughts before the final decision.

معنی فارسی کلمه intromitted

: معنی intromitted به فارسی

عمل وارد کردن یا درگیر کردن در یک بحث را انجام داده است.