معنی فارسی intromittence
B1عمل وارد شدن یا درگیر شدن در یک موضوع.
The act of introducing or inserting oneself into a discussion or activity.
- NOUN
example
معنی(example):
وارد شدن سیاستهای جدید روند را بهبود بخشیده است.
مثال:
The intromittence of new policies has improved the process.
معنی(example):
وارد شدن در بحثها میتواند نتایج بهتری به بار آورد.
مثال:
Intromittence in discussions can yield better outcomes.
معنی فارسی کلمه intromittence
:
عمل وارد شدن یا درگیر شدن در یک موضوع.