معنی فارسی invigilation

B1

نظارت بر برگزاری امتحانات به منظور جلوگیری از تقلب.

The act of monitoring candidates during an examination.

example
معنی(example):

نظارت دقیق بود تا عدالت در امتحان حفظ شود.

مثال:

The invigilation was strict to maintain fairness in the examination.

معنی(example):

او مسئول نظارت بر آزمون‌های نهایی بود.

مثال:

She was responsible for the invigilation of the final tests.

معنی فارسی کلمه invigilation

: معنی invigilation به فارسی

نظارت بر برگزاری امتحانات به منظور جلوگیری از تقلب.