معنی فارسی invigilator
B1شخصی که در حین امتحانات دانشآموزان را نظارت میکند.
A person who supervises students during an examination.
- NOUN
example
معنی(example):
ناظر در اتاق قدم زد تا اطمینان حاصل کند که همه چیز به درستی پیش میرود.
مثال:
The invigilator walked around the room to ensure everything was in order.
معنی(example):
هر ناظر آموزشی برای نحوه مقابله با تقلب دریافت کرد.
مثال:
Each invigilator received training on how to handle cheating.
معنی فارسی کلمه invigilator
:
شخصی که در حین امتحانات دانشآموزان را نظارت میکند.