معنی فارسی invillage

B1

تبدیل یک منطقه به فضایی مشابه روستایی، تقویت حس همبستگی.

To create a village-like atmosphere; to enhance community spirit.

example
معنی(example):

جشنواره به دنبال ایجاد یک روستا برای جامعه از طریق فعالیت‌ها است.

مثال:

The festival seeks to invillage the community through activities.

معنی(example):

برنامه‌ریزان شهری به دنبال ایجاد فضایی روستایی برای تقویت ارتباط هستند.

مثال:

City planners aim to invillage areas to foster connection.

معنی فارسی کلمه invillage

: معنی invillage به فارسی

تبدیل یک منطقه به فضایی مشابه روستایی، تقویت حس همبستگی.